گزارش، سرمایه داری در بحران؛ گروه هفت تا چه اندازه می تواند به ایران یاری کند؟
به گزارش مالکوم، اجلاس گروه هفت در حالی دیروز در شهر بیاریتز فرانسه به کار خود انتها داد که به دلیل اختلافات، برای اولین بار در طول تاریخ 45 ساله اش نتوانست بیانیه ای مشترک صادر کند.
به گزارش گروه بین الملل خبرنگاران، از زمان برگزاری نخستین اجلاس این گروه در نوامبر سال 1975 میلادی در فرانسه هر ساله رسم بوده که سران کشورهای شرکت نماینده با صدور بیانیه ای مشترک به کار خود انتها دهند. سال گذشته، برای نخستین بار دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا از امضای این بیانیه مشترک خودداری کرد و امسال هم امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه چند روز پیش اعلام نمود اعضای گروه 7 به دلیل اختلاف بر سر مسائل مختلف، قادر به صدور بیانیه مشترک نخواهند بود.
اختلاف میان اعضای گروه هفت کشور صنعتی دنیا مسائل مختلف را شامل می گردد، از بازگشت روسیه به جمع این گروه گرفته تا برگزیت، مسائل تجاری، تغییرات جوی، نحوه تعامل با چین و ایران مواردی هستند که در مورد آنها میان اعضا اختلاف وجود داشت.
اما جدا از این مسائل، امانوئل ماکرون روز چهارشنبه به دلایلی زیربنایی تر و ریشه ای تر درباره اختلافات میان هفت اقتصاد بزرگ و پیشرفته دنیا اشاره نمود و بحران عمیق در دموکراسی و بحران در سرمایه داری را در این مسأله دخیل دانست.
او گفت: ما در حال زیستنِ بحران عمیق دموکراسی هستیم. علاوه بر این با بحران سرمایه داری و بحران نابرابری ها هم روبرو هستیم.
ماکرون روز گذشته در کنفرانس خبری مشترک با دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا هم اعتراف کرد که هژمونی غرب بر دنیا رو به انتها است. او اعتراف کرد که بعضی از تصمیمات و اقدامات غلط کشورهای غربی از جمله آمریکا موجب شده که بعضی واقعیت های ژئوپولیتیکی تغییر کند. وی در بخشی از سخنانش گفت: اقتصاد بازار(نظام سرمایه داری) با بحرانی بی سابقه روبرو شده است.
بحرانی که امانوئل ماکرون به آن اشاره نموده بحرانی واقعی است که کارشناسان از مدت ها پیش درباره بروز آن هشدار داده اند. گوردون براون نخست زیر اسبق انگلیس در تبادل نظر با روزنامه گاردین عنوان داشت که دنیا آرام آرام به سوی یک بحران اقتصادی می رود چرا که دولت ها نتوانستند بر بحران سال 2008 به صورت ریشه ای چیره شوند و عوامل اصلی پیدایش این بحران همچنان زمینه ساز بحران های جدیدتر خواهند شد.
او گفت: خطر بحران اقتصادی نزدیک است چرا که آرام آرام دنیای را نظاره می کنیم که رهبران ضعیف و متزلزل آن را اداره می نمایند. دنیای شدن اقتصاد نشان داده است که نمی تواند راه چاره درستی برای حل بحران های اقتصادی بدهد چرا که در این سیستم کنترل و نظارت بر ورود و خروج سرمایه امکان پذیر نخواهد بود.
براون در ادامه گفت: در زمان بحران 10 سال پیش تنها توانستیم بر مسائل سطحی و کوچک ناشی از بحران چیره شویم و نهایتاً هیچگاه نتوانستیم به ریشه اصلی مسائل حمله کنیم و آنها را از بین ببریم. او همچنین گفته که در سال 2008 همکاری میان کشورهای بحران زده بیشتر بود، در حالی که در شرایط جاری، همکاری این کشورها بسیار کاهش یافته است.
رابهات پاتنیک، نویسنده و اقتصاددان سرشناس هندی در یادداشتی، بحران اقتصادی دنیا در سال 2008 را بحرانی در هم بافته در ذات سرمایه داری دنیای می داند و معتقد است که گذر از این بحران در آمریکا و سایر نقاط دنیا، نه با راه چاره های ریشه ای بلکه با راه چاره های گذرا و مسکن وار انجام شده است.
او روز دوشنبه هفته جاری در همین باره در پایگاه نیوزکلیک نوشت: بعد از بحران سال 2008، در آمریکا و سایر نقاط دنیا سیاست پولی انبساطی به کار گرفته شد و نرخ بهره را تا نزدیک صفر پایین بردند. این کار، فقط یک فضای تنفس موقتی برای سرمایه داری دنیا ایجاد کرد، اما الان مجدداً نشانه های رکود ظاهر شده است.
پانتیک درباره این نشانه ها می گوید: در آمریکا، سرمایه گذاری تجاری رو به کاهش گذارده و شاخص فراوری صنعتی در ماه جولای 0.2% پایین تر از ماه قبل بود. اقتصاد انگلیس در سه ماهه دوم امسال با رشد منفی روبرو شد و اقتصاد آلمان هم شرایط مشابهی داشت. این تصویر تقریباً در همه جای دیگر دنیا از جمله ایتالیا، برزیل، مکزیک، آرژانتین و هند یکسان است. حتی چین هم شاهد کاهش نرخ رشد در نتیجه رکود دنیای است.
راه چاره سیاست گذاران در کشورهای غربی برای حل چنین بحران هایی معمولاً کاهش مجدد نرخ بهره است. به باور پانتیک، آنها بیش از آن که با چنین راهکاری به دنبال افزایش سرمایه گذاری باشند، در پی ایجاد حباب در قیمت دارایی ها هستند که به افزایش تقاضای کل منجر می گردد. این افزایش تقاضای کل در واقع از جانب کسانی خواهد بود که به دلیل افزایش حبابی قیمت دارایی هایشان احساس می نمایند که ثروتمندتر شده اند و به همین دلیل مخارج خود را نیز افزایش می دهند.
این اقتصاددان همچنین معتقد است در دوران بلافاصله بعد از جنگ دنیای دوم، یعنی قبل از شروع دنیای سازی نئولیبرال، دولت ها در صورت وجود خطر رکود، هزینه های دولت را افزایش می دادند تا تقاضای کل را بالا ببرند. دولت ها می توانستند در مواقع لزوم بدهی های اقتصادی را بالا ببرند، چون مکانیسم های کنترل سرمایه وجود داشتند و خطری برای فرار سرمایه، در صورت افزایش بدهی اقتصادی وجود نداشت.
جان مینارد کینز، اقتصاددان برجسته ای که از او به عنوان یکی از معماران نظم اقتصادی سرمایه داری یاد می گردد، خود یکی از مخالفان بین المللی سازی مسائل اقتصادی بود. (او می گفت حدود و ثغور امور اقتصادی باید حداکثر در سطح ملی باقی بمانند.). کینز معتقد بود که بین المللی کردن اقتصادیه، توان دولت -ملت ها برای افزایش اشتغال را محدود می نماید و آن را اسیر مسائل اقتصادی می نماید که همیشه با افزایش مخارج دولت برای ایجاد اشتغال در تضاد است. او به عنوان یکی از مدافعان نظم سرمایه داری از این بیمناک بود که چنانچه دولت-ملت ها نتوانند اشتغال را به اندازه کافی بالا ببرند، سرمایه داری نمی تواند به دوام خود ادامه دهد.
اما اقتصاد سرمایه داری پایان به همان سمتی متمایل شد که کینز از آن هراس داشت. با انباشت سرمایه نزد بانک های چندملیتی، به دلیل کسری مستمر و بزرگ تراز حساب جاری آمریکا در این دوره و همچنین انباشت درآمدهای نفتی کشورهای عضو اوپک به دلیل جهش قیمت نفت در دهه 1970 فشار عظیمی که برای کنترل سرمایه وجود داشت از بین رفت. این رویه برای این بود که نظام اقتصادی کل دنیا باز گردد و کشورها بتوانند به دلخواه به بازار اقتصادی یکدیگر دسترسی داشته باشند. چنین بود که هژمونی اقتصادیه بین الملل در دنیا شروع شد. این رویه به معنی عقب نشینی دولت-ملت ها از وظیفه خود برای حفظ سطح اشتغال به وسیله سیاست های اقتصادی بود. بنابراین، در سرمایه داری نئولیبرال، تنها روش افزایش تقاضای کل، به وسیله تحریک قیمت ها و ایجاد حباب قیمتی بود و برای این منظور از سیاست کاهش نرخ بهره استفاده می گردد.
به باور پانتیک بر خلاف مخارج دولت که می توان آن را به دلخواه تنظیم کرد، کنترل و تنظیم حباب به راحتی امکان پذیر نیست. در دهه 1990، در یک برهه کوتاه، افزایش حباب گونه قیمت سهام شرکت های فناوری (موسوم به حباب دات کام) و در دهه اول قرن حاضر حباب قیمت مسکن سیاستی بود که اگرچه ظاهراً در ابتدا کارگر افتاد اما پس از مدتی، به بحران منجر شد و اکنون دیگر تمایلی برای ایجاد جباب جدیدی در آن مقیاس وجود ندارد؛ حتی در شرایطی که نرخ بهره به نزدیک صفر رسیده است.
از آنجا که سیاست کاهش نرخ بهره در چنین شرایطی جواب نمی دهد و امکان افزایش مخارج دولت ها به منظور جبران کمبود تقاضای کل هم وجود ندارد، آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ کوشش می نماید تا به وسیله صادر کردن بحران خود به سایر کشورها به ویژه چین بر آن فائق گردد.
جنگ تجاری آمریکا و چین که با هدف خارج کردن اقتصاد آمریکا از بحران شروع شده اکنون در حال تسری دادن بحران داخلی آمریکا به اقتصاد دنیای است و اندک انگیزه های موجود برای سرمایه گذاری در دنیا را کاهش داده است.
با آنکه ممکن است اینطور تصور گردد که این سیاست های دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا است که دنیا را در آستانه یک رکود اقتصادی دیگر در دنیا قرار داده، تحلیلگران، انتخاب او در سال 2016 را نشانه (و نه عامل) حرکت رو به سقوط نئولیبرالیسم اقتصادی می دانند که از زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان، مبنای سیاست گذاری اقتصادی در آمریکا بوده است.
به گفته این دسته از تحلیلگران، ترامپ در شرایطی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد که نئولیبرالیسم اقتصادی از یک سو باعث خروج سرمایه و کار از آمریکا شده بود و از سوی دیگر درهای کشور را به سوی تجارت آزاد باز کرده و رقابت کمرشکنی را به صنایع آمریکا تحمیل کرده بود. در نتیجه صنایع سنتی آمریکا افت کرده، فرصت های شغلی کم شده و با افزایش بیکاری، درآمدها پائین آمده بودند.
آیا می توان از جی 7 و آمریکا استمداد کرد؟
در حالی که اذعان و اعتراف مقامات عضو گروه G7 به بحران کم سابقه در سرمایه داری مهمترین خروجی اجلاس اخیر این گروه بود، اما حواشی مهمی که بخصوص درباره حضور محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران در حاشیه این اجلاس صورت گرفت عملاً چنین فهمی از آن را به حاشیه برد.
بخصوص این که بعضی رسانه های متعلق به غربگرایان در ایران با ذوق زدگی عجیبی حضور آقای ظریف در این اجلاس را مخابره و از عددبازی 7+1 برای آن استفاده کردند. مسئولان این رسانه ها ضمن اعلام شادمانی از اینکه ظریف به چنین اجلاسی رفته و این حضور می تواند در حل مسائل کم آفرین باشد، صداوسیما را شماتت می کردند که چرا آن را به عنوان مهمترین خبر خود روی آنتن نبرد!
این در حالی است که گفته های مقامات و تحلیل گران غربی نشان می دهد نه تنها گروه 7 نمی تواند منجی دیگران باشد، بلکه خود هم اکنون دچار بحرانی است که از بحران اولیه سرمایه داری در سال 1930 به این سو بزرگترین بحران است. همانطور که در بالا اشاره شد، کارشناسان تاکید می نمایند که سرمایه داری از بحران سالهای 2007 و 2008 نیز نتوانسته بود به صورت واقعی عبور کند و به همین دلیل بحران فعلی انباشت و تشدید بحران سابق است که می تواند به نتایج سنگینی برای سرمایه داری منجر گردد.
در چنین شرایطی به نظر می رسد دل بستن و انتظار نجات داشتن از G7 نه تنها اقدامی عاقلانه نیست، بلکه می تواند کشور را از فرصتهای پیش رو باز داشته و او را به کشورهایی دلخوش کند که خودشان در وهله اول بیش از هرچیز باید به فکر نجات خودشان باشند تا دیگران.
منبع: خبرگزاری تسنیم